آنچه بايد ماندگار شود، مي‌ماند
گفت‌وگو: كيوان فرزين

 

‏«مجید درخشانی» طی یکسال حضور مجدد در جامعه موسیقی ایران آن قدر فعال ظاهر شد که دیگر امروز یکی از مهم‌ترین ‏جریان‌های موسیقی در ایران محسوب م ی‌شود. او با تاسیس گروه ساز‌های ایرانی «خورشید» بحث گروه‌نوازی در موسیقی ‏ایرانی را دوباره زنده کرد و خیل عظیمی از جوانان علاقه‌مند و مستعد موسیقی ایرانی را به صحنه کشاند. این روزها مصادف ‏است با سالگرد آغاز به کار گروه خورشید و مجید درخشانی در کنار برنامه‌ریزی برای این گروه مدیریت هنری پروژه ‏تکنوازان را نیز به عهده گرفته است. گفت‌و‌گوی ریز بخشی از مصاحبه‌‌ی درخشانی و ماهنامه فرهنگ‌و‌آهنگ است که در ‏ش ماره 5 این مجله به چاپ رسیده است.‏

شما سال‌ها ا ز كشورمان دور بوده‌ايد. از فعاليت‌هايتان در اين دوران بگوييد.‏
من 20 سال پيش از ايران رفتم، البته براي اين‌كار دلايلي داشتم. من درآن زمان كاري را براي تلويزيون ساخته بودم كه خيلي ‏برايش وقت صرف شده بود. كار در شوراي موسيقي تصويب شد و آن را ضبط كرديم. ولي روزي كه كار  پخش شد، تنها ‏چيزي كه از آن مانده بود اسم من در تيتراژ بود! يعني موسيقي ديگري روي كار گذاشته بودند. من از اين مسئله آزرده‌خاطر ‏شدم و به دنبال علتش رفتم. رئيس شورا كه در آن زمان آقاي «بيگلري» بود، به من گفت كه ا ين كار تصويب شده، ولي بعداً ‏يك نفر گفته است كه اين موسيقي يادآور مو سيقي‌هاي جشن هنر و صداي «پريسا» است و اجازه‌ پخش ندارد، به همين ‏د ليل موسيقي را كلاً تغيير دادند. اين مسئله مرا بسيار دلگير كرد، چون رو ي آن كار خيلي وقت و انرژي گذاشته بودم. از طرف ‏ديگر در همان زمان موسسه ‌اي در اتريش به‌وسيله‌ انجمن فرهنگي اتريش درخواست يك نوازنده‌ تار كرده بود، كه من ‏پذيرفتم و از آن طريق ويزا گرفتم، كه البته به آن هم نرسيدم و در آلمان ماندگار شدم. در سال اول به فكر اين بودم كه در ‏رشته ‌ي آهنگسازي تحصيل كنم، ولي متاسفانه براي ما كه ساز ايراني مي‌نوا ختيم، به هيچ وجه ممكن نبود كه به رشته‌هاي ‏عملي در دانشگاه‌هاي آلمان وارد شويم، چرا كه حتماً بايد يك ساز غربي را در حد خيلي خوب مي‌نوا ختيم. بالاخره وارد ‏رشته‌ي موزيكولوژي در دانشگاه كلن شدم. نيم ترمي هم دراين رشته تحصيل كردم. ولي بعدتر طي صحبتي كه با مرحوم دكتر ‏مسعود يه داشتم از ادامه‌‌ي تحصيل منصرف شدم. ايشان به من گفتند كه اگر به آهنگسازي يا نوازندگي علاقه داري، اين رشته ‏آنقدر وقت‌گير است كه نمي‌گذارد به علاقه‌ات برسي. بنابراين بنا به توصيه‌ي ايشان من تحصيل در رشته‌ي موزيكولوژي را ‏رها كردم و وارد كار عملي شدم و به تدريس و تجربه ‌ي آهنگسازي پرداختم. طي چهار سال اول حضورم در آلمان، به ايران ‏نيامدم، ولي در اين مدت كارهايي نوشته بودم كه قصد داشتم آنها را ضبط كنم. البته طي سفرهايي كه دوستانم به آلمان ‏داشتند، كارهايي را ضبط كردم، ولي چون بقيه‌ بچه‌هاي گروه آماتور بودند و مشكلات سرمايه‌گذاري هم اضا فه بر آن وجود ‏داشت، امكان ضبط مطلوب مهيا نبود. بعضي از كارها به شكل محدود منتشر شد، ولي در نهايت به همان دلايلي كه اشاره ‏كردم، كار را متوقف كردم و براي ضبط آثارم به ايران آمدم. اولين كاري كه ضبط كردم يك كار بي‌كلام بود. بعد از آن هم ‏مرتب براي ضبط كارهايم به ايران آمده‌ام.ولي ضبط بعضي از كارها ممكن بود چندين سفرلازم داشته باشد. برعكس آن هم ‏بود، سعي مي‌كرديم ارتباط‌ها حفظ شود و از آن طرف هم برخي از دوستان و نوازندگان ايراني را براي فستيوال‌ها و اجرا به ‏آلمان دعوت مي‌كرد م.‏

آيا متوجه تفاوت يا تفاوت‌هايي در مدت غيبت خود در فضاي موسيقي ايران شده‌ايد؟
تفاوت زياد است. قبلاً مثلاً براي يك اثر 2 يا 3 نوازنده‌ي ني بيشتر پيدا نمي‌شد، ولي امروزه امكانات خيلي بيشتر شده‌است و ‏جوانان زيادي را با احساس و تكنيك خوب و شعور موسيقا يي بالا مي‌شود پيدا كرد. مسئله‌ي كميت خيلي كمك بزرگي ‏است، ولي از آن طرف كيفيت لطمه ديده‌است و هرج و مرجي در موسيقي ايران ديده مي‌شود. ولي مهم اين است كه راه‌هايي ‏در موسيقي ايراني در حال تجربه شدن هستند كه در دراز مدت هر روندي تصفيه مي‌شود و راه خود را پيدا مي‌كند و آنچه ‏بايد ماندگار شود، مي‌ماند. خيلي‌ها از وضعيت پيش آمده در موسيقي متاسفند، كه يك مقدار آن به نظر من به خود ‏موسيقي‌دانان برمي‌گردد، چرا كه كم‌كاري زياد بوده است. ما دوراني طلايي داشتيم كه در آن مردم هم بسيار به اين نوع ‏موسيقي علاقه نشان مي‌دادند. در اين دوران موسيقي‌دانان ما بايد ميخ را مي‌كوبيدند، ولي آنطوري كه بايد كار نشد و تعداد ‏كمي كار ماندگار انجام شد. از ديگر سو، من فكر مي‌كردم كه امروزه ديگر كسي ا ز جوانان ديگر سراغ اين نوع از موسيقي ‏نمي‌رود، ولي مي‌بينم كه اشتباه مي‌كردم. هر بخشي دارد كار خودش را مي‌كند ودر هر زمينه‌اي افراد مستعدي وجود دارند، كه ‏حتماً در آينده كارهايشان به گوش مردم خواهد رسيد. البته يكي از مشكلات اساسي ما اين موسيقي آسان پسندي است كه به ‏صو رت روزمره به گوش مي‌رسد. اين قضيه براي امثال من كمي آزار دهنده است، چرا كه وقتي گوش مردم به نوعي از ‏موسيقي عادت مي‌كند و به عبارتي مو سيقي ساده، لحظه‌اي و زودگذر عادت مي‌شود، ديگر كسي تحمل و حوصله‌ي شنيدن ‏موسيقي جدي و هنري را ندارد. مسبب اصلي دراين تغيير سليقه نيز راد يو و تلويزيون است. اين را هم بگويم كه حضور و ‏وجود موسيقي پاپ ناگزير است و نبودن اين نوع موسيقي به نوعي اشكال به حساب مي‌آيد، ولي اين نوع موسيقي هم ‏مي‌تواند با كيفيت بالايي ارائه شود. ضمناً توازن بين انواع موسيقي هم بايد حفظ شود. مشكل ديگري كه امروزه در فضاي ‏موسيقي ايران وجود دارد، برمي‌گردد به قطع ارتباط موسيقي‌دانان جوان با گذشته‌شان. هر چند ما موسيقي مكتوب يا شنيداري ‏خيلي كهني كه ثبت شده باشد در دسترس نداريم، ولي آنچه كه از زمان قاجار به اين طرف هم موجود است، چندان برايمان ‏اهميت ندارد. در صورتي كه به نظر من اينها مي‌توانند درس‌هاي بزرگي باشند. آشنايي با آثار قديمي به هنگام آفرينش ‏موسيقي، مي‌تواند بر سليقه‌ي مردم تاثير گذار باشد. ولي متاسفانه كمتر نوازنده‌اي مي‌بين يم كه علاقه‌مند گوش دادن به آثار ‏گذشتگان باشد. ‏

شما پيشرفت كمي و كيفي موسيقي ايراني دراين دوران را چگونه ارزيابي م ي‌كنيد؟
در بخش تك‌نوازي كيفيت خوب بوده است و استاداني مانند آقايان «لطفي»، «طلايي» و «عليزاده» كارهاي خوبي انجام داده‌اند. ‏ولي در بخش آهنگسازي متاسفانه كم‌كاري شده است. ما آهنگسازان درجه‌ي يك ايراني نظير آقاي «مشكاتيان» و يا آقاي ‏عليزاده كم داريم. البته همين ‌ها هم در اين دوره به دلايلي كم‌كار كرده‌اند. خيلي‌ها هم نوازندگان خوبي بوده‌اند، ولي در ‏زمينه‌ي آهنگسازي ضعيف عمل كرده‌اند. چرا كه به صرف اينكه يك نفر نوازنده‌ي خوبي است، نمي‌توان انتظار داشت كه ‏آهنگساز خوبي هم باشد. آهنگسازي مثل شعر گفتن است كه در ابتدا طبعي مي‌خواهد و بعد از آن است كه آدم بايد ابزارش ‏را هم تهيه كند و تكنيك‌هايش را فرا بگيرد. دراين دوره كارهاي اركستري معمولاً شبيه به هم، يكنواخت و بدون رنگ‌آميزي ‏بوده است و در نتيجه نتوانسته مخاطب را جلب كند. حتي در خارج از ايران هم (چون من هميشه كنسرت‌هاي ايراني در ‏خارج از كشور را دنبال مي‌كنم) مي‌بينم كه تعداد مخاطبين و ايراني‌هايي كه به اين كنسر ت‌ها مي‌آيند به شدت در حال كاهش ‏است. ‏

‏ در دوراني كه كار در اروپا را تجربه مي‌كرديد، برخورد غير ايراني‌ها، به‌خصوص موسيقي‌دان‌ها با نوع موسيقي و كار ‏شما چگونه بود؟
در اولين ماهي كه به آلمان رفته بودم، درباره‌ي پيانيستي شنيدم كه فقط در زمينه‌ بداهه‌نوازي كار مي‌كند و همچنين به ‏موسيقي ايراني علاقمند است. كمي بعدتر نوازندگي او را ديدم. خيلي برايم جالب بود و باهم آشنا شديم. اسمش «كريس ‏جارت» بود، برادر «كيت جارت» معروف. بنا به ابراز علاقه‌ي او، من هم برايش ساز زدم و هم چند نمونه‌ي كار به او دادم، از ‏انواع مختلف : اركستري، تك‌نوازي، گروه‌ سازهاي ايراني و غيره. بعد كه كارها را شنيد، درباره‌ي آنها با هم صحبت كرديم. از ‏كارهايي كه با همراهي سازهاي غربي و يا براساس اركستراسيون غربي تنظيم شده بودند، اصلاً خوشش نيامده بود. ولي از ‏بعضي از كارها، به‌خصوص از تك‌نوازي‌ها خوشش آمده بود كه يكي «شوشتري» (چاووش 8) آقاي لطفي بود و ديگري فكر ‏كنم يكي از آثار آقاي «شهناز». بعد به من پيشنهاد كرد كه شوشتري را با تار بزنم و خودش با پيانو روي آن بداهه‌نوازي كرد. ‏ديدگاه او و كارهايي كه مي‌كرد خيلي برايم جالب بود. اين اولين برخورد من با يك موسيقي‌دان خارجي بود و ديدم بيشتر ‏دو ست دارد موسيقي ايراني را به صورتي كه نزديك به اصل خودش است بشنود. او چندان با كارهاي تلفيقي، به‌خصوص با ‏آنهايي كه با موسيقي غربي تلفيق شد ه بودند، ارتباط برقرار نمي‌كرد. در صورتي كه من در ابتدا فكر مي‌كردم كارهاي اركستري ‏ايراني براي آنها جالب‌تر است. در كلن هم با استاد دانشگاهي ملاقات داشتم كه با اينكه موزيكولوژي خوانده بود، موسيقي ‏ايرا ني را چندان نمي‌شناخت. او هم نظري مشابه داشت. كاملاً هم مي‌فهميد كجا موسيقي دارد از مسير اصيل بودن دور ‏مي‌شود. در مورد موسيقي ديگر كشورها هم نظراتشان مشابه است. البته اين دليلي بر رد كارهاي اركستري نيست، ولي به هر ‏حال آنها كارهاي اركستري را كمتر مي پسندند. در مورد مردم عادي وضع كمي فرق مي‌كند و زرق و برق كار در پذيرش و ‏استقبال آنها مؤثر ا ست.‏

 

آشنايي با آثار قديمي به هنگام آفرينش موسيقي، مي‌تواند بر سليقه‌ي مردم تاثير گذار باشد

 

اين سليقه‌ي اروپايي‌هاست و ديدگاهي از خارج از كشور و به نوعي انتظار آنها از ما. ولي آيا اين گونه ديدگاه‌ها صرفاً ‏بايد رويه‌ موسيقي‌دانان ما را تعيين كنند؟
به هر حال اگر موسيقي ايراني بخواهد در جهان معرفي شود، بايد با فاكتورهاي مو سيقي ايراني معرفي شود. در حال حاضر، ما ‏با اينكه از موسيقي قديم پايه و اساس محكمي داريم كه بر مبناي آن كار مي‌كنيم، ولي هر آهنگساز يا نوازنده‌اي نوآوري‌هاي ‏خودش را تا حدودي دارد. من نظرم اين نيست كه فقط رديف اجرا كنيم، چون مثلاً ذائقه‌ي غربي‌ها اين را از ما طلب مي‌كند. ‏وا قعيت اين است كه ذائقه‌ آنها صرفاً اين را نمي‌خواهد و بيان‌هاي نوين براساس موسيقي ايراني نيز برايشان جالب و جذاب ‏است. منظور من اين بود كه اگر ما از اصل خود خيلي دور شويم، موسيقي‌مان بي‌هويت و بي‌معني مي‌شود. مثلاً يك چيزي كه ‏خيلي در موسيقي ما ارزش دارد، جمله‌پردازي و جمله‌سازي است. در اين موسيقي نت‌ها همين‌جوري كنار هم قرار نمي‌گيرند ‏و جملات هر كدام مفهوم دارند. جملات اكثراً كوتاه نيستند و پيچيدگي‌هاي خاصي دارند. مفاهيم مستتر در آنها هم در دراز ‏مدت بر شنونده تا ثيرمي‌گذارند، مثل اشعار حافظ كه در دراز مدت به جزئيات و مفاهيم دروني آن پي برده مي‌شود. با وجود ‏اين ارزش‌ها، ما نمي‌توانيم اجراي نعل به نعل بكنيم. مثلاً اگر ما بخواهيم عيناً شبيه به «ميرزا حسينقلي» بنوا زيم، كار درستي ‏نيست، چرا كه ما چيزهايي شنيده‌ايم و مي‌دانيم، كه او نشنيده و نمي‌دانسته است. البته مي‌توانيم تقليد كنيم كه اين براي حفظ ‏آثار گذشتگان خوب است. به هر حال آن آثار و روش‌ها بايد باقي بمانند و منتقل شوند. ولي امروزه درك خصوصيات دروني ‏موسيقي اصيل و استفاده از آنها با بيان امروزي مهم است.‏

به نظر شما ميزان پايبندي به چهارچوب‌ها و اصول موسيقي اصيل ايراني، مثلاً رديف و استفاده از آن تا چه حدي لازم ‏است؟ ‏
من خودم تعصبي روي رديف ندارم.هميشه هم به شاگردانم مي‌گويم اينكه شما رديف را حفظ باشيد به تنهايي ارزشي ندارد. ‏مهم اين است كه بتوانيد از رديف استفاده كنيد و از جملات آن جملاتي زيبا بسازيد وآن را بسط و گسترش دهيد. اين مثل ‏جواب آواز است. برداشت من از جواب آواز اين نيست كه عين كار خواننده را جواب دهي. مهم اين است كه بتوا ني خواننده ‏را با جوابت يك مرحله بالاتر ببري و كمك كني تا حسي در او ا يجاد شود كه جمله‌اي زيباتر بسازد يا به عبارتي كار را به ‏اوج برساني. در شيوه‌هاي سنتي، جواب مشابه رواج دارد. مثلاً «مرتضي‌خان ني‌داود» در آثار به جا مانده، عين آوازهاي «قمر» ‏را جواب داده است و مشخص است كه اين جمله را ني‌داود به قمر ياد داده است. يادم مي‌آيد كه هميشه به عنوان يك ‏شنونده از خودم مي‌پرسيدم كه چرا آوازهايي كه آقاي «شجريان» به همراهي ساز آقاي لطفي خوانده، خيلي روي من تاثيرگذار ‏است. بعد كه د قت كردم ديدم علاوه بر اينكه اين دو استاد هم مكتب بوده‌اند و حسشان به هم نزديك بوده است در اين آثار ‏جواب‌هاي آواز باعث مي‌شود تا در جمله ‌ي بعدي كار بهتر شود. من خودم وقتي با آقاي شجريان ساز زده‌ام و به علت ‏كم‌تجربگي نتوانستم جواب مناسب را بدهم باعث شده است تا آواز نيز در جملات بعدي افت كند. اين يك افت حسي است ‏و ضعف كار ايشان محسوب نمي شود، بلكه ضعف ناشي از كار من بوده است. ‏

با توجه به اينكه شما در زمينه‌ي تدريس تجربياتي داريد نظرتان را در مورد سيستم آموزش آكادميك ايراني و نبود ‏شيوه‌هاي مناسب و دوره‌هاي آموزشي مدون براي مو سيقي ايراني و اكتفا به الگوبرداري از متدهاي غربي بيان كنيد.‏
من با اين مشكل به صورتي جدي در زمينه‌ي ساز تخصصي خودم مواجه هستم. و قتي هنرجويي مي‌خواهد كارش را شروع ‏كند، نمي‌داني بگويي از كجا شروع كند. هر هنرآموز و استادي با ذوق و سليقه‌ي شخصي خودش روشي را براي آمو زش پيدا ‏مي‌كند. كتاب هنرستان تعدادي از درس‌هايش زايد است. كتاب‌هاي ديگر هم هركدام كمبودي دارند و هيچ سيستمي وجود ‏ندارد. مثلاً در كتاب‌هاي هنرستان مي‌بينيم كه «اصفهان سل» با «سل مينور» و يا «ماهور» را با «ماژور» معرفي كرده‌اند. اين‌ها ‏كتاب‌هاي اوليه در زمينه ي مو سيقي ايراني بوده‌اند كه در زمان خودش كار بزرگي بوده است، ولي امروزه ديگر اين روش‌ها ‏كاربرد ندارد و نگرش‌هاي ديگري به وجود آمده است. كتاب‌هايي كه نوشته مي‌شود بايد با متدهاي علمي دنيا انطباق داشته ‏باشد. يا مثلاً اتودها مي‌تواند بر اساس جملات موسيقي ايراني نوشته شود كه علاوه برتمرين و تقويت تكنيك نوازنده، حالت، ‏فضا يا جملاتي از رديف را نيز آموزش دهد. علاوه بر اين از نظر اصول اوليه‌ي نوازندگي نيز هنوز به نگرش واحدي ‏نرسيده‌ايم و شاگرد تا روش صحيح را پيدا كند، سردرگم ا ست و با اينكه كتاب‌هاي زيادي چاپ شده است، هنوز ما منبع ‏مكتوب ثابتي نداريم. در زمينه‌ي سنتور خوشبختانه زحمات آقاي «پايور» باعث شده تا ا ين مشكل كمتر ديده شود، ولي در ‏زمينه‌ي سازهاي ديگر خيلي سردرگم هستيم. ‏
در زمينه‌ي نوازندگي هم آموزش بيشتر صرف پرش‌ها، پاساژها و سريع نواختن شده است. در اين حالت طبيعتاً بيان و ‏جمله‌پردازي تحت‌ا لشعاع سرعت قرار مي‌گيرد و نوازندگي بيشتر حالت نمايشي پيدا مي‌كند كه هم چشم‌نواز است و هم ‏گوش‌نواز و قابل رد يا انكار نيست. ولي اكثراً آ ن مفهومي كه جمله بايد در موسيقي ايراني داشته باشد را از بين مي‌برد. علاوه ‏بر اين، در سرعت بالا كيفيت صدا، اهميت نتها و آكسان‌ها تحت‌ا لشعاع قرار مي‌گيرد. به عنوان مثال در تارنوازي، وقتي سرعت ‏بالا مي‌رود، تمام مضراب‌ها راست و چپ اجرا مي‌شود و نمي‌شود با دو راست و يك چپ سرعت خيلي بالايي اجرا كرد. ‏بنابراين حالتي كه در رديف با اين نوع مضراب اجرا مي‌شود، از بين مي‌رود. همچنين سرعت زياد باعث مي‌شود تا شنونده، ‏نتواند مطلب را هضم كند و گاهي وقت‌ها حتي سكوت و نوانس بي‌معني مي‌شود. متاسفانه رابطه با موسيقي قديم نيز امروزه ‏در حد آشنايي با رديف و حفظ آن باقي مانده است. بايد به ساز قدما نيز گوش داد و بسياري از نكات را از آن فرا گرفت. ‏بسياري از جوانان هستند كه خيلي با تكنيك و قوي ساز مي‌زنند ولي فقط آنچه را كه ياد گرفته‌اند خوب مي‌زنند و نمي‌توانند ‏يك جمله از خودشان بسازند و بنوازند.‏

 

اگر موسيقي ايراني بخواهد در جهان معرفي شود، بايد با فاكتورهاي موسيقي ايراني معرفي شود

 

شما مدت‌ها در گروه شيدا و كانون عارف بوده‌ايد، و اين‌ها حركت‌هايي بود كه به سبب هم‌خواني با شرايط اجتماعي و ‏سياسي روز شناخته مي‌شود ولي امروز موسيقي ايراني نتوانسته با شرايط روز جامعه همراه شود، چگونه مي‌توان مجدداً ‏اين ارتباط را برقرار كرد؟
در همان زمان هم كه آقايان عليزاده، مشكاتيان و لطفي بر اساس موسيقي ايراني سرود ساختند مورد سرزنش خيلي از ‏موسيقي‌دان‌ها قرار گرفتند. اما اين سرودها ارزش و جاي خود را در جامعه پيدا كرد. اين موضوع نشان مي‌دهد كه موسيقي ما ‏اين توانايي را دارد و شرط اصلي، آهنگساز خوب است. اين سرودها به‌تدريج در موسيقي و سرودهاي ديگران نيز تاثير ‏گذاشت و با هيجاني كه در خود داشت توانست با مردم ارتباط برقرار كند و هم‌خواني ان با شرايط روز به اين ا مر كمك كرد، ‏علاوه بر اين كه بر موسيقي بعد از خودش هم تاثير گذاشت. ‏
اما چرا امروز چنين اتفاقي نمي‌افتد شايد به اين علت باشد كه آهنگساز خوب نداريم و آنهايي كه خوب هستند به دلايلي كار ‏نكرده‌اند. زماني كه آقاي عليزاده «سواران دشت اميد» را براي گروه شيدا آورد، با اين‌كه گروه بيشتر كارهاي قديمي را اجرا ‏مي‌كرد، آقاي لطفي در بين نوازندگان نشست و سرپرستي را به آقاي عليزاده سپرد چون حس مي كرد كه اين اثر ضمن اين ‌كه ‏كاري مدرن و جديد است اما اصالت‌هاي گذشته‌ را نيز داراست. از ا ين قطعات مي‌توانست باز هم ساخته و اجرا شود ولي ‏ادامه پيدا نكرد و امروز مي‌بينيم اكثر آهنگسازان دارند كار قديمي‌ها را تكرار مي‌كنند و بررسي دقيق ريشه‌هاي آن براي من ‏مشكل است. ‏