فیلم «رادیکال» ساخته اندیشه ابراهیمی روایتگر زندگی انسانهایی است که در این دنیا هر یک شیوه ای را برای زیستن برگزیده اند که به زعم نگارنده فیلمی نمادین است.

 

در میان راه زندگی گاهی فرصتی کوتاه پیش می آید که به شیوه منتخب خود نیز بیاندیشند و به شیوه های دیگری که می توان به زندگی نگریست، دقت کنند. اما این نگاه های زودگذر و گذرا نمی توانند زندگی انسان را دگرگون کنند. انسان آنچنان غرق در اندیشه خود است که این تلنگرها را در نمی یابد. در ابتدای فیلم با نمای بیابان و فردی که در یک چهار گوش آب را به جریان انداخته است و با رضایت خاطر در حال ترمیم آن است، انسانهایی را به یاد می آوریم که فقط و فقط به خود می اندیشند و سعی در آبادانی دنیا و تامین امکانات لازم برای آسایش خود دارند انسانهایی تنگ نظر که به جریان ناچیز آب در این شیار کوچک نیز راضی هستند و چیز دیگری از حیات نمی طلبند.
نمای بعدی فردی است که گویی به بیهودگی زندگی خود پی برده است. سرگردان در دنیایی است که آن را برای رسیدن به آرزوهای خود ناتوان می بیند.
انسان دیگری که در رادیکال مطرح می شود می تواند نماد یک عارف باشد که به جستجوی حقیقت می پردازد. او با عشق، که می توان شال قرمز رنگ او را نماد این مطلب دانست، دنیا را بسیار زیبا می بیند. او نیز به ظاهر در همان دنیایی به سر می برد که دو نفر قبلی نیز حضور دارند. اما او دنیا را زیبا می بیند و از نشاط و حال برخوردار است.
او در هنگام رویارویی با انسان اول که به زندگی فردی و دنیایی خود خرسند است، باعث آشفتگی حال او می شود و او را می آزارد. چون انسان اول به هیچ چیز جز چهار دیواری زندگی شخصی خود نمی اندیشد.
اما در مواجهه با فردی که خود متوجه ناتوانی دنیا در برآوردن نیاز او شده است. به طور نمادین و البته ناخواسته سیلی به گوش او می نوازد او اما برخلاف اولی به خاطر استعداد خود، لحظاتی به خود می آید. متوجه تفاوت شیوه نگرش عارف به زندگی با نگرش خود می شود. اما او نیز در نهایت به زندگی مالوف خود می پردازد و به دنبال او نمی رود.
مترو نیز نماد روزمرگی است. سه نفر شخصیت های اصلی این فیلم هر سه در مترو هستند. انسانها از هر نوعی و با هر نوع نگرشی با هم برخورد می کنند. برخوردهای نمادین بیابان، تمثیل برخوردهای روزمره ما با یکدیگر است.
شاید در میان ما نیز عارفی باشد که بتواند دید ما را نسبت به زندگی تغییر دهد. اما در نهایت هر یک از آن دو نفر باز به زندگی مالوف خود می نگرند. اولی به آینده و دومی به گذشته.
نویسندگی و انتخاب ایده رادیکال از نقاط قوت فیلم محسوب می شوند اما فیلمبرداری و طراحی لباس این اثر دچار ضعف هایی است که با اضافه کردن عناصر حرفه ای به فیلم رفع می شود. مثلا تلفیق نگاههای عارف با نگاه دو نفر دیگر به شکلی بسیار ناگهانی صورت می گیرد یعنی نماها به شکل نابهنجاری تغییر می کنند که البته می شود کمی متعادل تر و دلنشین تر باشد.
رنگ سفید راحت ترین و پیش پا افتاده ترین رنگی است که می تواند برای چنین فیلمی برگزیده شود. اما استفاده از رنگهای نمادین می توانست بر ارزش فکری فیلم بیفزاید.
اما پردازش فیلم به فرد اول بیش از دو نفر دیگر است که نماهای آغازین فیلم را به نظر خسته کننده و طولانی می سازد.