فیلم میرطهماسب تذكر بهجا و لازمی بر این عارضه سینمای مستند ماست و دعوتمان میكند تا در كنار دیدن و بهتماشا در آوردن حسرت چه بسیار فرصتهای از دست داده …
در لابهلای فیلمهای مستند شاهد و آگاهیبخش و مؤثری كه از مصائب و ممانعتها و گرفتوگیرهای فردی و اجتماعیمان میگویند و خبر میدهند، تماشای مستندی مثل “بانوی گل سرخ” مجتبی میرطهماسب جور خاصی نفسمان را تازه و حالمان را خوش میكند؛ شور امید وتلاش در آدم برمیانگیزد و روزنی دلگشا بر حس و فكر خسته و تاریكمان باز میكند.
تماشای اینكه زن و شوهری از پس دوران طولانی موفقیتهای جورواجور در جوانی و میانسالی، در برههای حساس و سخت از زندگیشان، انرژی امید و تلاش در خود باقی نگه دارند و كاری كنند كه هم خودشان را فعال و راضی نگه دارند و هم موجب تغییری این حد پردامنه و اساسی در سازوكار زندگی مردم منطقهای از مملكتمان شوند، جای حیرت و خوشحالی هم دارد.
بانوی گل سرخ اشاره به شهیندخت صنعتی دارد كه چهار سال پیش در حادثهای جان باخت و از زبان همایون صنعتی (بانی انتشارات فرانكلین، چاپخانه افست و چند طرح فرهنگی و اقتصادی مهم دیگر و) همسر و همراه شهیندخت و مردم درگیر با دوران حضور و تلاش این زن نقل و تصویر میشود.
شهیندخت دو دهه پیش، در سالهای غیبت و زندانی بودن شوهرش كار تغییر كشت منطقه زندگیاش (لالهزار كرمان) از خشخاش به گل سرخ را بهتنهایی پی گرفت.
ویژگی این گل سرخ این است كه آب كم میخواهد، با خشكی و خشكسالیهای منطقه زبان سازگاری و گفتوگو دارد و در سالهای خشك تنها محصول بارآور منطقه است.
از همان روزهای دور، روستاییان در درآمدهای این محصول سهیم بودند و امروز، كار به فروش عصارههای گرانقیمت و تهیه مواد بهداشتی از این گیاه (با همكاری طرفهای معتبر خارجی) انجامیده و در تمام فعالیتها، كاركنان و مهندسان كارخانه صنعتی، از اهالی منطقه، از جمله از بچههای سابق پرورشگاه صنعتیاند.
در مسیر تماشای فیلم در مییابیم كه تمامی مراحل شكلگیری و پیشرفت این طرح عظیم، از دل روحیات و نیازهای آن اقلیم برآمده و همسو با روح و جان زندگی مردم آنجا دیده و طراحی شده است؛ و هر محصول تازه بیش از آنكه به حساب سفارشی بار آید، ویژگیای دارد كه سفارش آفریناش میكند.
این شور و بداعت و سرزندگی كه در جای جای فعالیتهای مردم و صحبتهای همایون صنعتی نشانههایش پیداست، مدام ما را به خاطره و یاد حضور بانو شهیندخت صنعتی پیوند میدهد كه اگر باور و پایداریاش در آن سالها نبود، این شور زندگی كنونی حاصل نمیشد.
بغضها و اشكهای همایون صنعتی چنگ به جانمان میزند، چون در بستر حضور سرزنده و پر تكاپوی این پیر 84 ساله سرد و گرم چشیدۀ داغدیده رخ مینماید.
سینمای مستند ما از اجتماعی بودن درك ودریافت آسیبشناسی و معضل نمایی دارد.
به سراغ جامعه كه میرویم، به كمبودها و آلامش میپردازیم و از داشتهها و قابلیتهایش غافلیم. شاید هم گزیری نیست: وقتی ارباب جامعه مشغول كار خوداند و جامعه به مصائب روزافزوناش رها میشود، كار دردشناسی و دردنمایی بر دوش سینمای مستند و نهادهای مردمی میافتد كه خود هزار جور درد فرسایشی دارند و حالا باید نقش صالح و مصلح را هم بازی كنند.
فیلم میرطهماسب تذكر بهجا و لازمی بر این عارضه سینمای مستند ماست و دعوتمان میكند تا در كنار دیدن و بهتماشا در آوردن حسرت چه بسیار فرصتهای از دست داده، به شورهای جاری در دل و جان آدمهای سرزنده و باورمند هم بپردازیم. باز هم میگویم: تماشای «بانوی گل سرخ» نفسمان را تازه و حالمان را خوش میكند.